گل پسرگل پسر، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

امیرعلی هدیه خدا

دو هفتگی امیر علی خان

سلام عسلم امروز وارد سومین هفته زندگی ات شدی. تو این دو هفته ، لحظات شیرین زیادی رو با هم داشتیم. خدا رو به خاطر لطفش و بودن شما در کنارما سپاسگزارم. دیروز (92/8/20) ، به خاطر بیقراری هات تو خواب و اینکه هر پنج دقیقه یه بار از خواب بیدار می شدی و خیلی بد گریه می کردی ، با مامان تی تی بردیمت دکتر. آقای دکتر گفتند که کولیک داری و این حالتت حداقل سه ماه باقی می مونه و فقط باید باهاش کنار بیایم.  من خیلی دعا کرده بودم شما مثل آواجون کولیک نداشته باشی، ولی متاسفانه ... . امیدوارم زودتر خوب بشی ، چون خیلی اذیت می شی و وقتی گریه می کنی ، آدم می خواد پا به پات گریه کنه. عکس بالا برای وقتیه که می خواستیم بریم دکتر.   ...
21 آبان 1392

این روزهای امیرعلی خان

    جمعه (١٧/٨/٩٢) همایش شیرخوارگان بود. ولی چون شما خیلی کوچولویی ، نتونستیم بریم . ولی با لباسای آوا جون چندتا عکس ازت گرفتیم.           شنبه ، فریما جون اومد دیدنمون. از چپ به راست : امیر علی (٧/٨/٩٢) فریما جون ( ١٧/٧/٩٢) آوا جونی (٢/٦/٩٢)    عکس زیر هم واسه همین امروز صبحه (١٩/٨/٩٢)     ...
19 آبان 1392

امیر علی و آوا

  من می خواستم عکس تکی بندازم ، تو اینجا چی کار می کنی؟؟؟؟ تازه چشاتم که بستی !!!!       می ری اونور یا این چهارتا استخون رو ...!!!!!!!!!!!!!!!!!!!     می گم برو اونور !!!!! من که گفته بودم !!!!!!!!!!!!!!   ...
19 آبان 1392

افتادن ناف

امیرعلی جون دو تا از اتفاقای مهمی که تو این هفته برات افتاد: افتادن ناف پسری صبح روز ١٣/٨/٩٢ وقتی مامان تی تی بازت کردن تا عوضت کنن . دیدیم نافت نیست . نافت کنده شده بود و افتاده بود روی شکمت. افتادن نافت مبارک جیگر طلا خوب شدن زخم روی بینی وقتی بدنیا اومدی روی بینی ات زخم بود . که تو این یه هفته هم خیلی اذیتت کرد مدام خون می اومد و وقتی هم با پماد چربش می کردیم درد داشتی و گریه می کردی. خدا رو شکر دیروز ١٤/٨/٩٢ زخم روی بینی ات کاملا خوب شد.   ...
15 آبان 1392

امیر علی و خانم دکتر

سلام دیروز که مامانی باید می رفت بخیه شو می کشید تو هم همراه مامانی رفتی مطب خانم دکتر قلمبر که یک هفته قبل تو رو به دنیا اورده بود. خانم دکتر کلی از دیدنت ذوق کردن و با هم یه عکس یادگاری انداختین. ...
15 آبان 1392

شروع زندگی سه نفره

سلام  به همه من پسر خشگل مامان و بابا ( امیرعلی )  بدنیا اومدم و زندگیه مامان و بابا رو شیرین تر از عسل کردم(البته قبل هم شیرین بود ولی الان یه چیز دیگست) دست و جیغ و هورااااااااااااااااااااااااااا.             امروز من چهار روزه شدم. هورااااااا     قلب مامان و بابا واسه من مثل قلب گنجشک می زنه    تو این چند روز مامان و بابام لحظاتی رو تجربه کردند که غیرقابل توصیفه و هرچی از شیرینیش بگن کم گفتن. من مَموشیه مامان و بابامم  اینم چند تا از عکسام   این اولین حمام من   اینم بعد از حمام &nb...
10 آبان 1392